َ بهار؟
آمد دوباره باز، بهاری که نیستی
ای آخرین همیشه نگاری که نیستی
ای آفتاب عشق و ای سایۀ خدا
ای ابر هم به گریه و زاری که نیستی
هستی و نیست جز تو کسی،ای تمام عشق
طوری لطیف هستی و ساری که نیستی
یعقوبِ دهر پیرهنت را کشید بو
مانند یوسفی تو و آری که نیستی
هر روز با خیال تو دارم قرارها
هر روز میروم به قراری که نیستی
عاشق به انتظار گرفت از همه کنار
آقا! مگر قبول نداری که نیستی؟
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |